عشق...عشق...عشق...
چه واژه ی غریبی ....
سرد...بی معنا...خاک خورده...
چه به سرش امد؟ کسی می داند؟
ان کلمه که به ژرفای تمام زندگی بود...
حالا دیگر به عنوان یک کلمه هم از ان یاد نمی شود...
چه باید کرد...سرنوشتش این بود...
این که در ویرانی ها گم گردد...
این که دیگر هیچ کس قدرت ادراک ان را نداشته باشد...
این که او هم تنها باشد...تنهای تنها...
سرنوشت است...کاری نمی شود کرد...
ما هم سرنوشتی داریم...درست مانند عشق...
روزی تنها...روزی بی معنی... و روزی باد مارا خواهد برد
سلام ارمان
اره عشق که این روزا همه اونو به باد فراموشی سپردن
اونو با چیزهای دیگه مخلوط کردن شد عشق وهوس شد عشقو نفرت شد عشقو خیانت وووو.....
کاش معنی واقعی عشق رو میفهمیدن
عشق یعنی معشوقت راببینی که ناراحته از ناراحتیش تو هم ناراحت بشی
یعنی بشه نفست که با تموم شدنش نفس تو هم قطع میشه
من عشقم رفت ونفسم قطع شد چشام همیشه مهمونش شده اشک
کم کم داره صابخونه میشه
ممنون از این مطلب قشنگ بود
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من میروم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طول سال
عشق یعنی ژای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی انقباظ وانبصاط
عشق یعنی درد من درد کتاب
عشق یعنی زندگیم وصل به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشق من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
این معنای واقعیه عشقه
سلام وبلاگ زیبایی داری مطالبش خیلی عالی بود موفق باشی